طراحی لوگو: استفاده از دو ژانر پلیسی و عاشقانه و خلق رمانی مجذوب کننده، نگاه آرمانگرایانه به ادبیات باعث کاهش سرانه مطالعه شده است
به گزارش مجله اینمن، خبرنگاران-بیتا ناصر: زبان فرانسوی، هم به علت گستردگی رواج جغرافیایی و هم به دلایلی دیگر نظیر مسائل سیاسی و مهاجرت نویسندگان از سراسر جهان به این کشور، بستر خلق و انتشار آثار داستانی کم نظیری بوده است. اخیرا رمان مرا در انتهای جهان خواهی یافت نوشته نیکلا بارو با ترجمه سجاد تبریزی -که پیش تر هم رمان لبخندِ زنان یا طرز تهیه یک وعده عشق را از همین نویسنده ترجمه و منتشر نموده است- منتشر شده که بهانه ای شد تا ضمن اشاره به این رمان و ویژگی هایش، نظرات این مترجم را پیرامون ظرفیت های زبان فرانسه و عوامل مختلف در خلق آثار درخشان ادبی، جویا شویم.
جهت دریافت مشاوره خدمات طراحی لوگو از بهترین و باتجربه ترین طراحان کشور همراه ما باشید. از طراحی لوگو و آرم تجاری تا برندینگ حرفه ای را با بهترین قیمت از نماشو بخواهید.
مرا در انتهای دنیا خواهی یافت ماجرای یک گالری دار پاریسی است که یک روز صبح نامه ای از یک زن دریافت می نماید و همین اتفاق، سرشروع نامه نگاری های شورانگیزی بین شخصیت اصلی داستان و این زن ناشناس می گردد. مخاطب هم پابه پای گالری دار پاریسی پیش می رود تا بتواند هویت این زن را کشف کند...
رمان مرا در انتهای دنیا خواهی یافت نوشته نیکلا بارو به تازگی با ترجمه شما و از سوی نشر خزه منتشر شده است. ادبیات فرانسه از دیرباز، زمینه رشد و ظهور نویسندگان بزرگی بوده و آثار ارزشمندی در حوزه ادبیات داستانی، در زبان فرانسوی خلق شده است. در ابتدا؛ پیش از اینکه به نیکلا بارو و رمانی که از او ترجمه نموده اید بپردازیم، کمی از ظرفیت های ادبیات فرانسه آثار داستانی در این زبان شرح دهید.
زبان فرانسه قابلیت های ادبی بالایی دارد. اینکه قابلیت بالای زبان، عامل شکل گیری ادبیات غنی فرانسه بوده یا روح ادبیات پسند فرانسوی ها عامل غنای زبان فرانسه، شاید شبیه سوال تقدم مرغ و تخم مرغ باشد و نتوان پاسخ دقیقی به آن داد. علی ای حال، زبانِ فرانسه زبانِ ادبیات و مردم فرانسه ادبیات دوست هستند و این دو در کنار هم عامل ایجاد حجم بزرگی از آثار ادبی طی قرن ها شده است. در فرانسه سنت نوشتن همان قدر صندلی دارد که سنت مطالعه. به عبارت دیگر، علاقه فرانسوی ها به مطالعه ادبیات، یکی از دلایل رشد ادبیات در این کشور بوده است. البته این سنت فقط در خصوص مطالعه کتاب و ادبیات نیست، بلکه در هنر به طور عام شرایط همین طور است. یعنی هنرمند فرانسوی به میزان زیادی وابسته به جامعه خود است و جامعه هم خود را مدیون هنرمند می داند. از این رو، کمتر پیش می آید در این کشور کتابی منتشر گردد، نمایشی روی سن برود یا کنسرتی برگزار گردد و مخاطب نداشته باشد.
براساس داده های موجود در سال 2006، نویسندگان فرانسوی زبان بیش از هر ملیت دیگری جایزه ادبی نوبل دریافت کردند. تحلیل شما در اینباره چیست؟
شاید جواب این سوال هم به پاسخ پیشین مرتبط باشد. فراوری بالای آثار ادبی اجازه تبلور بیشتر و بهتر را می دهد. وقتی در کشوری سالانه مثلا 50 نام رمان نوشته یا به قول بازاری فراوری می گردد، احتمال انتخاب اثری فوق العاده و مطابق با سلیقه دنیای، پایین است. اما اگر این تعداد به 5هزار برسد، قطعا در میان آن ها آثار بیشتری با ویژگی های دنیای شدن پیدا می گردد.
فراوری بالای آثار ادبی در فرانسه که همراه با اقبال عمومی و داشتن توجیه مالی است، موجب غنای بیشتر و بیشتر ادبیات فرانسه شده و در نهایت صندلی بالاتری نسبت به ادبیات دیگر زبان ها در دنیا پیدا نموده است. مثلا شعر در زبان فارسی همان صندلیی را دارد که رمان در زبان فرانسه. در کشور ما و در زبان فارسی، شعر رکن اصلی ادبیات است و به طور سنتی شاعر، ادیب خوانده می گردد.
قالب های مختلف شعری برای نویسنده فارسی زبان به طور تاریخی، یک ابزار یا حتی می توان گفت یک رکن برای نوشتن بوده است. برای همین، نه فقط ادبیات، بلکه فلسفه و الهیات هم به زبان شعر نوشته می شد. در خصوص زبان فرانسه رمان چنین صندلیی دارد و به طور سنتی نویسنده فرانسوی رمان می نویسد، حتی اگر قصدش بیان یک مفهوم فلسفی باشد، گرچه در فرانسه شعر هم صندلی متعالی دارد؛ اما وزن اصلی ادبیات بر گرده های رمان است.
به طور کلی یکی از خاستگاه های رمان، فرانسه است و رمان به نام قالبی سنتی در این کشور همیشه مورد توجه بوده و قالبی وارداتی یا نو محسوب نمی گردد. پس این که رمان های فرانسوی بیشتر از زبان های دیگر پیروز به دریافت نوبل ادبیات شده اند، موضوعی غیرقابل پیش بینی و عجیب نیست. کار بیشتر، فراوری بیشتر، تنوع بیشتر در درازمدت عاملی برای رشد رمان فرانسه شده و در نهایت موجب شده این ادبیات بیشتر دیده گردد.
آثار ادبی که به زبان فرانسه نوشته می گردد، در چندین کشور و قاره متفاوت مخاطب دارد که این مساله به فراخور مسائل اجتماعی، جغرافیایی و مالی متفاوت در کشورهای متفاوت، تاثیرات و کارنمودهای متفاوتی را در آثار ادبی به زبان فرانسوی ایجاد می نماید. به نظر شما این مساله تا چه مقدار در رشد ادبیات فرانسه تاثیرگذار بوده است؟
اگر اشاره شما به کشورهای فرانسوی زبان دیگر به جز خود فرانسه است، باید بگویم در این کشورها عموما فرهنگ بومی مغلوب فرهنگ فرانسه شده و این اصلا اتفاق مثبتی نیست. اما این موضوع واقعیت دارد که تنوع دیدگاه های نویسندگانی که به فرانسه می نویسند، عامل رشد و غنای ادبیات فرانسه شده است.
فرض کنید، چند نویسنده در چند نقطه مختلف دنیا با دنیا بینی های متفاوت، تجربه های زندگی جوراجور و دغدغه های متمایز به زبان فرانسه رمان بنویسند، طبیعتا این موضوع قبل از هر چیز به ارتقای زبان فرانسه یاری می نماید. این مساله به طور تاریخی در خصوص زبان عربی هم وجود دارد و دقیقا همین نتیجه از آن منتج شده است.
نیکلا بارو در رمان مرا در انتهای دنیا خواهی یافت، مخاطب را در حل معمایی که شخصیت اصلی داستان درگیر آن شده است، همراه می نماید. نویسنده در این کتاب چگونه از قابلیتهای ژانرنویسی بهره برده است؟
به نظر من علت جاذبه رمان های نیکلا بارو، استفاده همزمان از دو ژانر پرهوادار پلیسی و عاشقانه است. در دو رمان لبخند زنان و مرا در انتهای دنیا خواهی یافت ما با دو داستان عاشقانه روبه رو هستیم که به شکلی پلیسی دنبال می گردد. اینکه می گویم پلیسی منظورم این نیست که در این دو رمان قتل و جنایت روی می دهد، نه. ساختار رمان پلیسی است. در یک رمان پلیسی نویسنده، خواننده را وادار می نماید مدام حدس بزند و در خصوص ادامه داستان پیش خود تصمیم بگیرد. در این دو رمان هم خواننده مجبور است حدس بزند و با خود موضوع را حلاجی کند.
هم ژانر عاشقانه و هم ژانر پلیسی هواداران زیادی دارند و عموم مردم از آن استقبال می نمایند. پس شاید علت فروش بالای رمان های نیکلا بارو در بسیاری از کشورها همین باشد؛ استفاده از دو ژانر بسیار پرهوادار به طور همزمان.
بارو یکی از چهره های سرشناس در عرصه کمدی رمانتیک است. مرا در انتهای دنیا خواهی یافت از این منظر، چه ویژگی هایی دارد و این ویژگی ها، تا چه میزان به جذابیت این کتاب برای مخاطب فارسی زبان یاری می نماید؟
قبل از هر چیز بگویم که نیکلا بارو نام مستعار است و ناشر تا به امروز نام اصلی نویسنده را فاش ننموده است. حتی ممکن است کار گروهی و کارگاهی باشد که نشانه هایی از این موضوع در رمان لبخند زنان دیده می گردد. البته اینکه می گویم گمانه است و اطلاع دقیقی در خصوص آن ندارم.
جذابیت رمان های نیکلا بارو همان طور که اشاره شد، تلفیق دو ژانر مهم و خواننده محور پلیسی و عاشقانه است؛ اما فقط این نیست. نویسنده برای درگیر کردن مخاطب، داستان های متعددی را تودرتو تعریف می نماید و در این باره خساست به خرج نمی دهد. داستان های کوتاهی که هرکدام بخشی کوچک از رمان را شکل داده اند ولی بعضا خودشان قابلیت یک رمان را دارند.
در حال حاضر ترجمه کتابی را دست و یا آماده انتشار دارید؟
رمانی انگیزشی با نام موقت زندگی دوم تو وقتی شروع می گردد که بفهمی یک زندگی بیشتر نداری... از یک نویسنده غیرحرفه ای به نام خانم رافائل ژیوردانو در دست ترجمه دارم. این رمان در فرانسه فروش بالایی - حدود 3 میلیون نسخه- داشته است.
ژیوردانو در پاریس بنگاهی برای نوآوری و استعدادیابی دارد، در این رمان متدهای توسعه فردی را در قالب یک رمان به خواننده آموزش می دهد. احتمالا علت اقبال عمومی این رمان در فرانسه هم همین باشد که فارغ از روش های مرسوم برای آموزش های توسعه فردی و در قالب یک داستان، این آموزش ها داده می گردد.
این رمان برای خودم خیلی مفید بود و از آن در زندگی شخصی بهره می برم و با شناختی که از اطراف خود دارم به نظرم می آید این رمان می تواند برای بسیاری از افراد مفید واقع گردد. در این اثر قبل از هر چیز آموزش داده می گردد که چگونه می توان شرایط فعلی خود را تغییر داد.
بسیاری از افراد سرشناس در کشور ما با رمان های بست سلر یا به قولی بازاری مخالفند و آن ها را مفید نمی دانند. با توجه به اینکه شما دست کم دو رمان بست سلر ترجمه نموده اید، نظر شما در این باره چیست؟
به نظرم شرایط فعلی مطالعه، به علت نگاه آرمانگرایانه و ابزاری به ادبیات بوده است. طی دهه های اخیر، کمتر مجال انتشار رمان های عاشقانه و پلیسی داده شده، در حالی که این دو ژانر در همه جای دنیا پرهوادار هستند. اینکه ما بخواهیم همه آرمان های خود را به هر شکلی به خورد مخاطب بدهیم، جدای از اینکه آیا اساسا اخلاقی است یا نه، موجب زدگی و دور شدن مخاطبان می گردد. اتفاقی که در ایران افتاده و در نهایت باعث کاهش عجیب و غریب سرانه مطالعه شده است.
اگر نگاهی به تیراژ کتاب و رمان در دهه 50 کنیم، متوجه می شویم که نگاه خواننده ایرانی به رمان و ادبیات مانند همه جای دنیا بوده و عمدتا به ادبیات به نام وسیله ای تفننی نگاه می شده، همانطور که به سینما یا تئاتر.
باز هم تاکید می کنم که در همه جای دنیا، حتی در خود فرانسه همین موضوع صادق است و اقبال عمومی به سمت موضوعات و آثاری ست که برای گذران وقت استفاده می گردد نه آثار ادبی فاخر که به بیان دیدگاه های تازه فلسفی می پردازند. اما نکته مهمتر اینکه اگر در کشوری آثار فاخر هوادارانی دارد، این هوادار و این خواننده کسی است که روزی ـ روزگاری خواننده آثار بازاری بوده است. در واقع رمان های پلیسی یا عاشقانه مدخل ورود به عالم مطالعه است. اگر فردی در نوجوانی چشمش به مطالعه عادت ننموده باشد، در آینده خواننده آثار فاخر نمی گردد.
به عبارت دیگر، وجود آثار عام پسند قبل از هر چیز طیف و نسلی را می سازد که عادت به مطالعه دارد، در میان این افراد در نهایت برخی خواننده آثار فاخر می گردد و برخی هم نمی شوند. فقدان آثار عامه پسند در ایران از شکل گیری طیف و نسل اهل مطالعه جلوگیری نموده و در نهایت حالا پس از چند دهه، چند نسل ایرانی نه اهل خواندن آثار فاخر است و نه اهل خواندن آثار عامه پسند و این یکی از دلایلی است که تیراژ کتاب به زیر 500 رسیده است. اگر از سرانه مطالعه ناراضی هستیم، ضروری است آثار عام پسند فراوری و تبلیغ شوند تا در نهایت بخشی از کسانی که اهل مطالعه هستند به آثار فاخر روی بیاورند.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران