سرنوشت اسبی که به فرح سواری نداد

به گزارش مجله اینمن، مرحوم مهرداد شیدفر از بزرگان معاصر سوارکاری و چوگان ایران خاطره ای را درباره سرنوشت یک اسب که به فرح پهلوی سواری نداده بود روایت نموده که نشریات و کانال های تخصصی مربوط به اسب از جمله کانال تلگرامی horse و مجله دنیای اسب نیز آن را نقل نموده اند.

سرنوشت اسبی که به فرح سواری نداد

شیدفر نوشت: می خواهم واقعیتی را که انجمن بهبود نژاد و پرورش اسب ایرانی - در دوران پهلوی - در خصوص این نژاد ایرانی (اشاره به اسب نژاد دره شوری) مرتکب شد و من به نوعی شاهد آن بوده و خودم هم در آن دخیل شدم را به عرض شما خوانندگان برسانم.

جریان اینطور بود که در سال 1352 یک سیلمی داغ 2 (اشاره به یک اسب نر با شناسنامه ثبت شده) به عنوان تحفه به فرح پهلوی تقدیم شد که اسبی بود به رنگ کهر سیر به غایت زیبا با سری بسیار ظریف و کوچک و قدی نسبتا بلند که حقا و شاید جزء دو یا سه تا از اصیل ترین اسب های دره شوری در آن موقع بود.

چون من به جهت تماس با دوست شیرازی ام از جریان آگاه شده بودم، به وسیله نزدیکانم در اصطبل شاهنشاهی شنیدم که پس از امتحان های بسیار از این اسب که بی خطر بودن سواری با او را تضمین می کرد، برای اولین بار فرح پهلوی بر آن سوار شد، ولی به سبب ضعف او در سواری، نتوانست اسب را کنترل کند و سریعا پیاده شد.

در اینجاست که می خواهم از شما دوستان خواننده در قضاوت یاری بگیرم. در هر کشوری اگر این اتفاق می افتاد، مسئولان با دانایی بر اینکه این اسب درجه یک که نژادش در حال نابودی است، ولی برای ملکه کشور مناسب نیست و با توجه به اینکه ده ها اسب دیگر در اختیار دارند که ملکه با آن ها سواری می نماید، فورا به هر قیمت که شده چندین مادیان اصیل به جامانده را خریداری نموده و آغاز به کشش این اسب (جفتگیری این اسب نر) با مادیان ها می نمودند تا شاید در آخرین فرصت های به جامانده برای این اسبان اصیل احیایی صورت گیرد و بر تعداد آن ها افزوده گردد.

خلاصه اسب را اخته کردند. نشان به آن نشان که طبق اخباری که از اصطبل شاهنشاهی به من می رسید، فرح یک بار دیگر هم پس از اخته کردن بر آن اسب نشست و یک بار دیگر هم به این نتیجه رسید که نمی تواند با این اسب سواری کند و این یعنی سرانجام کار یک اسب، وقتی ارباب او را نمی خواهد....

نوکران فرح حتی این تعقّل را نداشتند که لااقل قبل از مقطوع النسل کردن این اسب اصیل از او کره های اصیل بگیرند. دیرزمانی طول نکشید که اسب از اصطبل دربار به دلال های خیابان قزوین فروخته شد و سر از کاروانسرای مرحوم مشهدی عبدالله درآورد و من هم به محض اینکه خبر را شنیدم، سریعا به کاروانسرا رفتم و اسب را به مبلغ 1000 تومان برای یکی از اقوامم خریدم و او هم پس از خرید یک اسب دیگر، هر دوی آن ها را به منطقه کلاردشت که محل کارش بود، حمل کرد.

دیرزمانی هم نگذشت که در سال 1354، ایشان به من تلفن کرد و گفت که نمی تواند با اسب کنار بیاید و لذا نگهداری اش امکان ناپذیر شده و از من خواست تا او را برایش بفروشم. بلافاصله به او گفتم که خریدارش آماده است و او که تعجب نموده بود، گفت کی به این سرعت مشتری اش شده؟ که فرصت ادامه حرف را به او ندادم و گفتم خودم اسب را برای چوگان بازی می خواهم و او هم لطف نموده و در همان پای تلفن او را به من بخشید.

دو روز بعد اسب در تهران و اصطبل فدراسیون چوگان بود و من هم سریعا او را به کار کشیدم و آغاز به ساختن بدنش نمودم. (اشاره به اقدامات تمرینی برای بهبود عضلانی اسب).

بعد از 3 ماه دیگر کمتر کسی او را می شناخت و در بهار 1354 اسب چنان آب و رنگی پیدا نموده بود که حتی از جا های دور برای دیدنش می آمدند و داوطلب خرید او می شدند که جواب من منفی بود.

از طرفی، چون بدنش عضلانی شده بود، با آن سر کوچکش بیشتر از اسب، شبیه آهوان صحرا خود را نشان می داد و به این طریق شد که من هم نام او را خوشرو گذاشتم.

خوشرو حدود 7 ماه پس از آغاز تربیتش در میدان چوگان بازی روز به روز هم پیشرفت می کرد و حالا که فکرش را می کنم، او یکی از سریع ترین اسب هایی بود که در طول سال ها که چوگان بازی می کردم، در اختیار داشتم و اگر به لطف انجمن سلطنتی او را اخته ننموده بودند! شاید حالا هم نوه و نتیجه هایش در میادین مختلف جرأت، سرعت و حرف شنوی جدشان را به رخ اسب های دوخون امروزی می کشیدند.

منبع: فرارو
انتشار: 20 اسفند 1399 بروزرسانی: 20 اسفند 1399 گردآورنده: inman.ir شناسه مطلب: 1505

به "سرنوشت اسبی که به فرح سواری نداد" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "سرنوشت اسبی که به فرح سواری نداد"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید