پ مثل پلیکان حکایت مجنونی که به خاطر عشق خود را در خرابه های طبس حبس کرد
به گزارش مجله اینمن، یک منتقد سینما گفت: فیلم پ مثل پلیکان داستان مجنونی است که به خاطر عشقش راهی خرابه های شهر طبس می گردد و 40 سال در تنهایی زندگی می نماید.
آناهیتا برزوئی، نویسنده و منتقد سینما در برنامه بوطیقا از رادیو فرهنگ درباره فیلم نامه پ مثل پلیکان گفت: دوست دارم به سراغ یکی از فیلم های اوایل دهه 50 بروم. فیلم پ مثل پلیکان جزو اولین فیلم های مستند - داستانی سینمای ایران است. این فیلم علاوه بر اینکه به واقعی بودن عشق و حوادث و نحو پرداخت کارگردان به قصه و قهرمان می پردازد، آن را به گونه داستانی تعریف می نماید و بیننده را به درون زندگی و درونیات شخصیت داستان می برد.
برزوئی ادامه داد: پ مثل پلیکان قصه وصل آقا سید علی میرزا، پیرمرد شوریده حال اهل طبس با پرنده مهاجر است. آقا سید علی میرزا، پیرمردی است که حدود 40 ساله که در یکی از خرابه های اطراف طبس زندگی می نماید. این پیرمرد از جامعه بریده و دوست ندارد دوباره به جامعه برگردد. از طرفی، جامعه او را فردی دیوانه می داند. اما سید میرزا مردی باسواد است که اهل معرفت و شعور است.
این منتقد سینما با بیان اینکه آقای پرویز کیمیاوی در سال 1351 این فیلم را ساخته است، اضافه نمود: آقای کیمیاوی درباره هدفش از بیان این سوژه گفته که این گونه آدم ها استثنایی هستند. این اجتماع است که آن ها را مستثنی نموده است. یعنی خود خواسته از جامعه دور نیفتاده اند و اجتماع آن ها را دور انداخته است.
این نویسنده درباره فضای فیلم گفت: اما فضای کویری طبس با آن گرد و غبار همیشگی و سیاه و سفید بودن فیلم توانسته در القای مفاهیم یاری بیشتری به پرداخت قصه کند. پ مثل پلیکان روایت شاعرانه از انتظار و رسیدن است. در این فیلم بسیار از نماد ها استفاده شده است. به طور کلی، این فیلم تمثیلی عرفانی از دوری و غریبی از این جهان را بیان می نماید تا پایان آقا سید میرزا با تحمل رنج دوری و غریبی به مقصود خود برسد.
برزوئی درباره نکات منفی این فیلم شرح داد: موسیقی این فیلم کم است و در ابتدا با ضربه های تنبک آغاز می گردد که گویی می خواهد رزمی را نشان دهد. تمام آنچه که در طول فیلم به نمایش گذاشته می گردد، ترانه ای است که محمد جزایری، کودک نابازیگر فیلم می خواند. ترانه ای بدون موسیقی با شعری که آتش به پا می نماید. در صحنه ای که بچه ها جمع شدند و پسرک می خواند. آن وقت پیرمرد آهسته آهسته از لانه تنهایی اش بیرون می خزد. شعر می گوید: مریم چرا تو با افسون و لبخندی، با جانم شعله افکندی، مرا دیوانه کردی و ...
این منتقد سینما اضافه نمود: پسرک آوازه خوان با خواندن تنها موسیقی فیلم آتش به جان پیرمرد می زند. به نظرم علاوه بر شعر تمام دیالوگ های این فیلم شعر هستند. اما آیا چیزی به جز عشق است که آدم را این طور چله نشین می نماید؟ عشق دختری به نام مریم آتش به جان آقا سید میرزا زده و او را آواره خرابه های طبس نموده است. دختری که به علت فقر، بدبختی، تهمت و دروغ هایی که به پیرمرد زده شده، دست رد به سینه اش زد.
پ مثل پلیکان درباره سید علی میرزا، اهل طبس است که در ایام جوانی اش عاشق دختری به نام مریم می گردد. خانواده سید علی میرزا با وصلت وی با مریم مخالفت می نمایند و زندگی را برای میرزا پوچ و بی معنی می نمایند. مریم که از میرزا ناامید شده، به اجبار با مرد دیگری ازدواج می نماید و زندگی میرزا را به یاس مطلق تبدیل می نماید. ادامه زندگی بدون مریم به حدی برای میرزا دردآور و غیر قابل تصور است که چاره ای جز جنون نمی یابد.
میرزا با دلی شکسته 40 سال به تنهایی در ارگ مخروبه شهر طبس زندگی می نماید. مردم وی را دیوانه لقب می دادند و دست به آزار و اذیتش می زدند. پس از زلزله شایع شد که مردم طبس پیکر او را از زیر آوار بیرون آوردند و در محوطه امامزاده این شهر دفن کردند. اما پس از 23 سال و در سال 1381 زمانی که کارشناسان میراث فرهنگی برای بازسازی و احیای ارگ طبس به آن جا رفتند، پیکر او را سالم پیدا کردند.
خبرنگاران فرهنگی هنری رادیو تلویزیون
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان